صدای شکستن قلب مرا فقط آسمان شنید
آسمان به ابرش گفت ای ابرها بگریسیت موقع شکستن قلب من ابر ها گریه کردند طاقت دیدن اشک های مرا نداشتند اشکهای من به مروارید ریز تبدیل می شدند روی مرواریدها اسم شخصی دیده می شود که تمام سالها زندگیم را وقف او کرده بودم برایش کاخی از عشق ساخته بودم وقتی چشمم به این مروارید ها می خورد به یاد عشقی که نسبت به او داشتم می افتم ولی افسوس که او عشق مرا نفهمید